• وبلاگ : دختـــــر غربتـــي
  • يادداشت : يه ريزه برخورد!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    يه روز سوار اتوبوس شده بودم جا نبود سرپا ايستاده بودم طبق روال يه دستم توي جيب كاپشنم بود وبا يه دست ميله بالاي سرمو چسبيده بودم چند تا دختر با حجاب هم سوار شدند جا نبود همينجوري سر پا ايستادند من هم اصلا حواسم به اونا نبود داشتم بيرونو نگاه مي كردم كه يه هو يكي از اين دختر ها برگشت به من گفت بي ادب بي معرفت كثافت دزد گفتم با مني خانم گفت ببين چه خودشو به موش مردگي زده بله با توام تو به من دست زدي و موبايلمو دزديدي گفتم خانم من با شما كاري ندارم چرا تحمت مي زنيد خلاصه ماشينو نگه داشتند و گفتند اون دستت كه توي جيبته در بيار من ديدم كه گذاشتي توي اون جيبت هر چي اسرار كردم فايده نداشت تا اين كه قبولل كردم و دستمو بيرون آوردم همه ساكت شدند انگار كسي توي ماشين نيست همه سرشونو پايين انداختند چيزي نگفتند من همگفتم آقا ممنون من هم اينجا پياده مي شم ...... واي يادم رفت بگم من جانبازم دست راست ندارم ............... به خدا من دزد نيستم من رفته بودم جبهه كه جلوي دزدهاي كشورمو بگيرم كه جانباز شدم ......... هر چه پيش آيد خوش آيد ما كه خندان مي رويم

    نوشتت عالي بود آفرين دخانم گل اگر بي حجابي تمدن است پس حيوانات از ما متمدنترند

    يا علي