به نام آرامش بخش قلب ها
به تو سلام میکنم که یاد و نامت همواره آرامش جان است
به تو سلام میکنم که نه فقط امروز نه فقط دیروز نه فقط 40 روز پیش بلکه نامت همیشه در زبانم است
به تو سلام میکنم که نام بزرگ تو مرا پایدار و استوار نگاه میدارد
به تو سلام میکنم که نامت در کنار نام خداوند چه زیباست
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر الیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الا احسن الحال
و چه زیباست شنیدن نام حسین در زمزمه های دعای سال تحویل...
**((السلام علیک یا اباعبدلله الحسین))**
یه جمعه دیگه...
هرجمعه گفتیم ایندفعه دیگه حتمآ میایی..
اما آقاجون این جمعه دیگه دلمون خونه..
دیگه کاسه صبرمون سر اومد
تا کی؟؟؟
اهانت بیشتر این؟؟
دلمون خونه...
خون..
یعنی میشه امروز دیگه آخرین جمعه بی شما باشه؟؟
سلام!
چند روزه هربار که آنلاین میشم کلی پی ام دارم که از من خبر میخواهند درباره اهانت به پیامبر (ص) در روزنامه های دانمارکی...
خوب خبرهایی که من دارم همون خبرایی هست که همه میدونند..
خوب، مسلمه همه ما از این موضوع اهانت به مقدساتمون ناراحتیم، اما به نظرتون راه درست اعتراض به این اهانت ها چیه؟
با پرچم آتش زدن و سفارت آتش زدن کاری درست میشه؟؟
شاید خیلی ها این را نمیدونستند که پرچم دانمارک نمادی از صلیب داره که همه ما میدونیم صلیب برای مسیحی ها مقدسه، هرچند ما قبول نداشته باشیم.
پس توهین جواب توهین هم درست نیست و جزء اینکه کارها را خراب تر میکنه و باعث میشه غربی ها مظلوم نمایی کنند
غربی ها هر روز منتظر یه چیز کوچیکند که از مسلمون ها ببینند و از کاه کوه بسازند همینجوری که این چند هفته خیلی ها نخواسته و ندانسته بهانه را دست این ها دادند.
یک روز در صفحه اول روزنامه پر تیراژ دانمارکی عکس مردی زده شده بود که خنجری را بلند کرده و الله اکبر میگه..
خوب آخه اینکار غیر اینه که فضا را باز میکنه تا اینا راحت تر مانور بدند و از اسلام یه چهره خشن بسازند؟؟
ما به عنوان یه مسلمان باید خیلی مراقب باشیم که کاری نکنیم که خدشه به اسلام بزنیم.
نیاییم به اسم دفاع از اسلام و پیغمبرمون وجهه اسلام را بد نشون بدیم یا بهونه دست این غربی ها بدیم
نمیگم اعتراض نکنیم..
چرا...
ولی چجوریش مهمه!!؟؟
خدا وکیلی اعتراض از راه خشونت کاری رو درست میکنه یا تو این موقعیت که همه چشم باز کردند تا ایراد به اسلام بگیرند و اسلام را یه دین خشن و طرفدار جنگ نشون بدند، کار ها را خراب تر نمیکنه؟؟
در مرحله اول بهتر از اون راهپیمایی اعتراض آمیز میشد اعتراض کرد؟؟؟
بهتر از این تومارهای اعتراضی که هر روز داره امضا میشه؟؟
بیشتر از این که یه کشور زپرتی به اسم دانمارک داره روزی یه میلیون پوند خسارت میبینه تا گوش مالی بشه که بفهمند از صدقه سر همین مسلمونا و کشورای اسلامی هر روز چقدر پول تو جیبشون میومده؟؟؟
بابا به خدا این راه ها خودش بهتر از اونه که بریم سفارت آتش بزنیم که بعدش سفیرشون با ادعای اینکه امنیت نداره کشور را ترک کنه!!!
شاید در نظر کوچیک بیاد اما خیلی مهمه..
آخه خدا وکیلی خواستار این شدیم که سفیر دانمارک باید ایران را ترک کنه اما اونا اومدند تیتر خبری کردند که سفیر دانمارک به علت نا امنی ایران را ترک کرد؟؟؟
آخه این یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا وکیلی اگه من اشتباه میکنم بگید خوب؟؟؟
بسم رب النور!
همه چیز از یک صبح پنجشنبه شروع شد! 4 هفته پیش. 8/10/84
وقتی هواپیما خواست فرود بیاد همه از پنجره پایینو نگاه میکردند مطمئنم همشون دنبال یه چیز میگشتند!
دنبال یه گنبد سبز!
وقتی مهماندار اعلام کرد به فرودگاه مدینه خوش آمدید دیگه مطمئن شدیم که اومدیم.
وقتی به چشمای بقیه مسافرا خوب دقیق میشدم قطره اشکی که تو چشماشون حلقه زده بود رو میدیدم.
شاید اونا هم هنوز باور نمیکردند.
نخل ها اولین چیزایی بودند که توجه همه را جلب کرده بودند.
شاید خیلی ها که قبلا مدینه را ندیده بودند ، با دیدن نخل یاد مدینه میوفتادند. آرزوشون این بود مدینه را ببینند. و این نخل ها نشون میداد که اینجا مدینه است!
اولین نگاه ها که به گنبد سبز و قبرستان بقیع افتاد چشم هیچکس تاب نیاورد.
یادش بخیر!
انگار همین دیروز بود چقدر توی هتل انتظار کشیدیم تا ساعت 10 خودمون را به بین الحرمین بقیع و مسجدالنبی برسونیم و دعا کمیل را آنجا بخونیم.
شب اول سفر فکر نمیکردیم عمر سفر اینقدر کوتاه باشد.
یادش بخیر روزهایی که در مدینه بودیم.
هرروز میرفتیم تا یه فاصله دورتا بتونیم بقیع را ببینیم.
یاد روزهایی که تو شلوغی مسجدالنبی گم میشدیم و یاد شب هایی که خودمون را تنهای تنها با حرم و بقیع حس میکردیم بخیر.
یاد روزهایی که از پشت پنجره های بقیع یواشکی کبوتر هاش را دید میزدیم بخیر.
چقدر بهشون حسودی میکردم.
اونها آزاد بودند هرجای بقیع که میخواستند پر بکشند اما ما فقط میتونستیم از فاصله دور اونم از پشت پنجره ها فقط غربت بقیع را ببینیم.
حیف که فرصت بودن در مدینه خیلی زود به سر رسید . حیف که دیگه فرصت پشت پنجره های بقیع رفتن تمام شد.
یادش بخیر اونروزی که از در اومدم و همه بچه ها را تو لباس های احرامشون دیدم. چقدر قشنگ شده بودند. همه داشتند لباس جدیدشون رو به هم تبریک میگفتند. یاد وقتی که از مسجد شجره محرم شدیم.
یاد روزای تو مکه بودن، یاد ساعت هایی که توی ماشین ها انتظار میکشیدیم تا به حرم برسیم. یاد شبای تو حرم بودن. یاد همه و همه بخیر
یاد عرفات بخیر، عجب صفایی داشت تو اون چادر ها دعای عرفه.یاد مداحی های آهنگران بخیر.
یاد مشعر
یاد منی بخیر
یاد بی خوابی های سفر بخیر
یاد پیاده روی ها،
یاد شبایی که 23 نفر سوار یه ماشین میشدیم تا زودتر به حرم برسیم.
یاد همه سختی های سفرکه شیرینی سفر را بیشتر کرده بود بخیر
افسوس که زود گذشت
حیف که قدر ندونستم
این عکسا تمام سوغاتی بود که من از این سفر با خودم آوردم
التماس دعا
لیست کل یادداشت های این وبلاگ