ای آن که با رازگویی طولانی اش، همدم عارفان گشت و لباس دوستی اش را بر تن ترسیدگان پوشاند ! [امام سجّاد علیه السلام ـ در نیایشش ـ]
 
یکشنبه 85 آذر 12 , ساعت 2:57 صبح

به نام خدا!

 

دلم برا امام رضا خیلی تنگ شده..

همیشه دلم میخواست مشهد زندگی میکردم.

اما آخرین بار که رفتم مشهد نظرم برگشت!

دیدم وقتی آدم دوره تشنه میشه! بعد وقتی به چیزی که میخواد میرسه مثل قهطی زده ها میخواد تا میتونه هم خودشو سیر کن هم برای بعدش جمع کن!

این چند روز که همش داره حرم امام رضا رو نشون میده آرزو میکردم کاش ایران بودم!

اما خوب دیگه دلم نمیخواد با سرنوشت ، با قسمت بجنگم!

یه جورایی غربت رو دوست دارم...

سعی میکنم همینجا که هستم درست زندگی کنم...

دلم میخواد دفعه بعدی اگه آقا دعوتم کرد خجالت زده وارد حرمش نشم!

امیدوارم....!

آقاجونم خیلی دوستون دارم! تا حالا هرچی ازتون خواستم گرفتم!..

کمکم کنین


چهارشنبه 85 مهر 19 , ساعت 1:32 صبح

 

به نام خدا!

بار دیگر توهینی دیگر به ساحت مقدس پیامبر اعظم
اینبار قصد داریم تا ولای خود را به پیامبر عشق و رحمت ثابت کنیم
اگر می خواهی همراه ما شوی بسم الله


http://rahpouyan.com/forum/topic.asp?TOPIC_ID=4703

 

 


جمعه 85 شهریور 24 , ساعت 9:54 عصر

به نام خدا

سلام!

خیلی وقت بود حوصله آپدیت کردن نداشتم.

یعنی نمیدونستم چی بنویسم!

بعد از اینکه از ایران برگشتم فکر کردم!؟

همیشه فکر میکردم اینجا که هستم خیلی غریبم اما این چند بار آخر که رفتم ایران هربار رفتم ایران احساس میکنم هربار دارم بیشتر با ایران غریبه میشم!

با مردم..

فرهنگشون..

این چند وقت که ایران بودم با چشم های خودم میدیدم خیلی از ارزش ها داره از بین میره

بعضی وقتا فکر میکردم چرا باید توی دانمارک حفظ حجاب برام راحت تر باشه تا ایران که مثلا یک کشوره اسلامیه؟

اینجا با اینکه یک کشور اسلامی نیست، اما حقوقی که ما به عنوان یک فرد با حجاب داریم تقریبا در ظاهر هم شده با دیگران مساویه و با احترام برخورد میشه، اما در ایران....؟!؟!؟

تو این مدت هربار از خونه بیرون میرفتم باید چیزی میدیدم یا میشنیدم که ناراحتم میکرد! با خودم میگفتم چرا مردم هربار که میام با دفعه قبل اینقدر فرق کردند؟؟

 

حالا که میبینم ..

حالا که فکر میکنم..

میبینم غریبی تو وطن خیلی سخت تر از غریبی تو غربته!

 


جمعه 85 شهریور 10 , ساعت 8:57 عصر

به نام خدا

باز هم غربت..

باز هم غریبی..

هوای سرد و همیشه بارونی

چاره ای نیست!

راضی ام به رضای تو..!


جمعه 85 خرداد 26 , ساعت 1:44 عصر

سلام

خوبید؟ حال و احوال؟

چه خبر؟

تازگیها که داغترین اخبار مربوط به فوتبال و جام جهانیه و این حرفاست

خب ما هم انیجا اجبارا مجبوریم دونه دونه مسابقه فوتبال ها را دنبال کنیم(لابد میپرسید چرا اجبارا؟)

والا برا رو کم کنی

حالا چرا رو کم کنی؟ عرض میکنم خدمتتون

متاسفانه! بنده در یه کلاسی افتادم که هم کلاسی های محترم، اهل استرالیا،آمریکا،لهستان،آلمان،،اوکراین و انگلیس و بنده هم که از ایران

خلاصه اینکه ما هر روز مجبوریم بشینیم مسابقه های کشورهای همکلاس را تماشا کنیم، نقاط ضعف تیم را یادداشت و فردا که میریم کلاس به رخ همکلاسی محترم بیاریم

حالا نمیگم که من این وسط در این امر از همه مصممتر (خواهشا غلط املایی نگیرید) هستم و به همین جهت هم دشمنان زیادی پیدا کردم

خلاصه اگه فردا خدای نکرده زبونش لال فردا هم ایران ببازه من مجبورم حداقل یک هفته عزای عمومی بگیرم و کلاس نرم

روزی که مسابقه ایران و مکزیک بود ما هم مثل اونایی که ایران بودن ذوق و شوق زیادی اینجا داشتیم و در یک سالن تعداد زیادی از ایرانی ها جمع شده بودیم تا با هم بسی از فوتبال لذت ببریم

خب نیمه اول همگی کلی لذت بردیم

وقتی ایران گل زد خیلی ها از خوشحالی بالا پایین میپریدن و خیلی ها از خوشحالی اشک میریختن و خلاصه دیدن این صحنه توی غربت خیلی لذت بخشه

بچه هایی بودن که شاید تو تمام عمرشون یک ماه هم ایران نبودن اما با یه پرچم تو دستشون اینقدر هیجان داشتن که آدم واقعا لذت میبرد

اما براتون نگم از نیمه دوم....

وقتی گل دوم رو زدن همه امیدوارم بودن که ایران جبران میکنه، یکی میگفت الان 2 تا جاش میزنیم بهشون

اون یکی میگفت اصلا نگران نباشید بچه ها غیرتشون بیشتر از این حرفاست

ولی وقتی گل سوم هم خوردیم...

به هرحال درسته میگن فوتبال برد و باخت داره، اما فرصت مفت از دست رفت

بعد از فوتبال همون بچه هایی که اول با خوشحالی اومده بودن صورت هاشون خیس گریه بود

منم فکر اینکه فردا چجوری برم کلاس

به هرحال هرچند همه از برد فردا نا امیدن، اما من حداقل امیدم به مساویهو اگه خدا بخوادم که برد باشه چه بهتر

فردا هم باز قراره مسابقه را با ایرانی ها تماشا کنیم و حالشو ببریمممم

فعلا خداحافظ

 


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ