سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قناعت مالى است که پایان نیابد . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 85 خرداد 15 , ساعت 4:59 عصر

سلام

اول همه رحلت امام خمینی(ره) را تسلیت میگم.

میخواستم زودتر اینجا رو آپدیت کنم، اما مثلا داشتم درس میخوندم

هفته پیش کلی تو کلاس شیرین عسل بازی در آوردیم، و عین بچه ها خودمون رو لوس کردیم تا قرار شد بریم یه اردوی یک روزه به یکی از شهرای دانمارک

خلاصه اینکه کله سحر حرکت کردیم و از همون صبح اول صبح بارون شروع شد و هممون مثل موش آب کشیده شدیم.

بعد که کلی قطار عوض کردیم و رسیدیم، قرار شد مثلا بریم آثار تاریخی اون شهر رو ببینیم!!؟؟ یکی نبود بگه آخه من توی پایتخت این مملکت این همه زندگی کردم چیزی به اسم آثار تاریخی ندیدم حالا تو این فسقله شهر آثار تاریخی داره؟؟؟

خلاصه اینکه راه افتادیم رفتیم تو یه کلیسا، که از همون اول تابوت چینده بودن، و فهمیدیم که اینجا قبر شخصیت های مثلا معروف دانمارکه و شاه ها و ملکه  های قبلی

خلاصه اینکه تا ظهر فقط از اهل قبور زیارت کردیم مثلا هم رفته بودیم اردو خیر سرمون

اینها هم عکساش

بقیشم میخواهید ببینید این زیر کلیک کنید:

اینجا

واینجا

خلاصه اینکه بعد از اینکه تا ظهر ما رو از سر قبر این به سر قبر اون بردن رضایت دادن که بریم سراغ طبیعت و غذایی نوش جان کنیم

ما هم از همه جا بی خبر فکر میکردیم که ساحل دریا همین نزدیکی هاست، ولی بی خبر از اینکه دو ساعت ما بدبختا رو تو شهر چرخوندن تا رسوندن به یه کمی سبزی و چمن

اما توی این مسیر یه چیز جالبی دیدیم، و اون اینکه متوجه شدم چقدر وضعم خوب شده و تو شهرای دیگه هم شعبه بوتیک به اسمم زده شده

 

اینم عکسای طبیعت، چون دیدم از عکس قبلی لذت بردید اینا رو هم زدم ، هرچند نیم ساعت هم نبونتسنیم اونجا بمونیم و برای اینکه دوباره موش آب کشیده نشیم مجبور شدیم بریم تو یکی از فروشگاه ها پناه بگیریم و بعدم برگردیم داهات خودمون

ولی یه درسی که گرفتیم این بود که دیگه مثل بچه ها هوس اردو رفتن نکنیم

 

 

 

 


دوشنبه 85 اردیبهشت 11 , ساعت 11:5 عصر

یادش بخیر بچگی(حالا انگار بزرگ شدم)!

چقدر زود گذشت

همیشه یه هفته قبل روز معلم به مامانامون گیر میدادیم که چه هدیه ای برا معلممون میبریم،

دلمون میخواست هم جلو بقیه بچه ها کم نیاریم هم اوج ارادت خودمون رو قبل از امتحانای ثلث آخر خدمت معلم مربوطه نشون بدیم تا ایشون هم مرحمت کنند ارادت شدید ما را چاشنی تصحیح امتحانات فرمایند.

 

دلم تنگ شده برا روزای بچگی

برا روزای بیخیالی

برا روزایی که هیچی مثل گرفتن یه مهر صد آفرین نمیتونست دل کوچیکمون رو شاد کنه

مگه از اون سال ها چقدر گذشته که اینقدر عوض شدیم؟

بچه که بودم ، دلم میخواست زودتر بزرگ شم

حالا که مثلا بزرگ شدم ، دلم میخواد حتی شده یه روز برگردم به همون بچگی

اون وقتا وقتی از بزرگترا میشنیدم که میگفتن آرزو دارن یه روز برگردن پشت همون میز و نیمکتای ابتدایی، خندم میگرفت

اما خودم الان احساس اونا رو دارم

دلم برا معلم کلاس اولم تنگ شده

دلم برا معلم علوم دوم راهنمایی بیشتر تنگ شده

دلم میخواد میدیدمشو بهش میگفتم اونی که اونروز ماشینشو پنچر کرد ، اونی که که یه قوطی کبریت مگس رو یواشکی تو کیف تو خالی کرد اونی که اونسال هزار تا کار برا ذله کردن تو انجام داد من بودم

اما حیف که از همشون دورم

اگه نه فردا با یه شاخه گل رز میرفتم و روزشون رو به همشون تبریک میگفتم

 

با اینکه خیلی دورم، با اینکه امیدی ندارم اونا اینجا بیاند اما:

این شاخه گل قرمز تقدیم به همه معلم هایی که خیلی اذیتشون کردم

 

 


یکشنبه 85 فروردین 27 , ساعت 10:22 عصر

بسم رب النور

دلم تنگه...

خیلی تنگ!!

این چند روز هربار تلویزیون میبینم حالم گرفته میشه

دلم تنگ میشه

دیشب خواب دیدم...

خیلی خوب بود...

وقتی بیدار شدم، خیلی سعی کردم تا بخوابم و بازم ببینم

حس کنم که اونجام...

ولی..

ولی نشد..

خوابم نبرد!!!

توی خواب هم دیدن اون گنبد سبز لذت داشت..

حیف..

این خاصیت ماست که تا وقتی یه چیزی رو داریم قدرشو نمیدونیم

اونوقت بعدآ باید حصرت بکشیم تا شاید تو خواب بهش برسیم..

 


دوشنبه 84 اسفند 29 , ساعت 8:24 عصر

به نام آرامش بخش قلب ها

 

به تو سلام میکنم که یاد و نامت همواره آرامش جان است

به تو سلام میکنم که نه فقط امروز نه فقط دیروز نه فقط 40 روز پیش بلکه نامت همیشه در زبانم است

به تو سلام میکنم که نام بزرگ تو مرا پایدار و استوار نگاه میدارد

به تو سلام میکنم که نامت در کنار نام خداوند چه زیباست

 

 

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر الیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الا احسن الحال

 

و چه زیباست شنیدن نام حسین در زمزمه های دعای سال تحویل...

 

 

 

**((السلام علیک یا اباعبدلله الحسین))**

 


جمعه 84 اسفند 5 , ساعت 1:17 صبح

یه جمعه دیگه...

هرجمعه گفتیم ایندفعه دیگه حتمآ میایی..

اما آقاجون این جمعه دیگه دلمون خونه..

دیگه کاسه صبرمون سر اومد

تا کی؟؟؟

اهانت بیشتر این؟؟

 

 دلمون خونه...

خون..

یعنی میشه امروز دیگه آخرین جمعه بی شما باشه؟؟


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ